محل تبلیغات شما

جریان دموکراتیک نوین چگونه به کندز راه یافت (قسمت سوم و پایانی)

در بخش دوم اشاره کردم که وقتی عزیز اوریاخیل به صنف ما می آمد و از "مسایل ی" برای ما بحث می کرد، انجنیر سرور نیز از پشت کلکین به سخنان او گوش می داد. اینجا می خواهم بیافزایم که گمان نمی کنم که گوش دادن او به سخنان عزیز فقط یک تصادف بوده باشد. بلکه پیش از آن هم باید او در باره افکار و اندیشه های عزیز ، کم و بیش، آگاهی داشته که او را تا پشت کلکین های صنف ما می کشانده و با دل چسپی به آن گوش می داد. هرچند بصورت دقیق از پیشینه ی رابطه عزیز و سرور آگاهی زیادی ندارم، اما این را می دانم و باور دارم که انجنیر سرور باید توسط عزیز اوریاخیل به مبارزه ی کشانده شده و با افکار انقلابی آشنا ساخته شده باشد. بهرحال، آنچنانکه در بخش دوم نوشتم، در بهار ۱۳۴۷ اولین مظاهره خیابانی جرقه ای بود که شهر کندز را تکان داد. سرچشمه این مظاهره لیسه شیرخان بود که عزیز اورایاخیل در سازماندهی آن نقش چشمگیری داشت. چند روز پس از پایان مظاهره عزیز اوریاخیل، انجنیر سرور و استاد ولی خان توسط پلیس دستگیر و روانه زندان شدند. هرچند زندانی شدن آنها بیش از چند روزی طول نکشید، اما هر سه از مکتب اخراج شدند. اخراج شدن آنها از مکتب، به اینصورت آواره شدن آنها، هر سه را به گونه ای هم سرنوشت ساختند. این هم سرنوشت شدن بنوبه خود زمینه ای را برای رابطه ی دوامدار شان مساعد ساخت، رابطه ای که سرانجام به رفاقت سازمانی شان انجامید. چنانچه پس از فروکش فعالیت های علنی جریان دیموکراتیک نوین و بحرانی که جریان را به دسته های جداگانه تقسیم کرد، هر سه اول به "پس منظر"، و از "پس منظر" با سازمان آزادبخش مردم افغانستان، "ساما" پیوستند و در تشکیل آن سهم فعال گرفتند. ساما برای آنها سنگری شدکه عزیز و سرور در کنار سایری از یاران شان در آن تا پای جان رزمیدند تا اینکه سرانجام در همان سنگر جان باختند .

به اینصورت به باور من عزیز اوریاخیل باید نخستین کسی باشد که نطفه جریان دموکراتیک نوین را در سال ۱۳۴۷ در شهر کندز گذاشته. هرچند او زمانی کوتاهی در آن شهر پایید و اجازه نیافت زمانی زیادی در آن زندگی کند، اما در همین زمان کوتاه توانست اثری ماندگاری در آن جا از خود بجا گذارد. در همین زمان کوتاه بود که با تلاش عزیز اوریاخیل مبارزی دلیری مانند انجنیر سرور، آنجا سر بلند کرد و در جریان مبارزه برای آزادی و عدالت اجتماعی به یکی از ستاره های درخشان جنبش انقلابی در آن شهر تبدیل شد، ستاره ای که بنوبه خود در تربیه نسلی از جوانان رزمنده نقش فراموش ناشدنی بازی کرد. نقش انقلابی او در شهر کندز و اطراف آن، بویژه پس از نیروهای اشغالگر شوروی، بدون شک بی همتا است. پیوستن جوانان دلیری مانند ظفر، به جنبش انقلابی را می توان از ثمره کار های خستگی ناپذیر سرور دانست. یک دهه تلاش، مبارزه و آموزش انقلابی، سرور را در شهر کندز و اطراف آن به چهره شناخته شده تبدیل کرده بود. همه گروه ها و سازمان های فعال در شمال افغانستان او را بعنوان "شعله یی" سرشناس می شناختند.

با پیروزی کودتای ثور ۱۳۵۷، به رهبری حزب دموکراتیک خلق افغانستان، وضعیت ی کشور از ریشه دیگرگون شد. گروه ها و سازمان های ی، چپ و راست، چنان به ت رو آوردند که در تاریخ افغانستان پیشینه نه داشت. در این میان افراد، سازمان ها و گروه های جدا شده و بازمانده از جریان شعله جاوید و سازمان جوانان مترقی، که اکثری از آنها بعد از کشته شدن سیدال سخندان دچار رکود و پراگندگی شده بودند، نیز دوباره فعال و به مبارزه ی رو آوردند. در سراسر افغانستان ده ها گروه و سازمان چپ یکی پی دیگر اظهار وجود کردند و فعالیت های شان را شدت بخشیدند. این وضعیت کودتاچیان حزب دموکراتیک خلق و حامیان روسی آنها را، که تازه به اریکه قدرت تکیه زده بودند، وا داشت که بصورت جدی ناظر بر فعالیت های گروه ها و سازمان های چپ شوند. با اینحال، به زودی شرایط ترور و اختناق بر فضای ی کشور سایه انداخت. بگیر و ببند آغاز شد و ماشین کشتار بی رحمانه شروع به کار کرد. به سلسله این بگیر و ببند، انجنیر سرور نیز به چنگال جانیان خلقی افتاد و زندانی شد. چند ماهی را او در زندان کندز سپری کرد و از آنجا به زندان مخوف پلچرخی انتقال داده شد. یک سال و هشت ماه را در زندان پلچرخی، در زیر سایه مرگ به سر برد. تا اینکه دوران مصرف رژیم سفاک امین به سر آمد و از نظری روسها افتاد. روسها تصمیم گرفتند رژیم امین را بر اندازند و از صحنه قدرت بردارند. برای انجام این هدف قوای اشغالگر روس به افغانستان سرازیر شد. رژیم امین به سرعت سقوط داده شد و شاخه های دیگری از حزب دموکراتیک خلق به کرسی نشانده شدند. وضعیت کشور به کلی دگرگون و بیش از حد پیچیده شد.  روسها به اساس پیش بینی ای که از وضعیت آینده داشتند، باید زندان ها را برای زندانیان "مرحله نوین" خالی می کردند. بنابرآن، زندانیان دوران امین از زندان زها شدند. از جمله انجنیر سرور نیز از زندان پلچرخی رها شد. اما سرور پس از رهایی آرام نه نشست. بدون ضیاع وقت به زادگاه خود، شهر کندز رو آورد و شروع به کار کرد. در سال ۱۳۵۹ در قریه آبایی خود جبهه ی نیرومندی از یاران خود را بنیاد گذاشت. تا واپسین روز های سال ۱۳۶۰ در همان نواهی بر ضد قوای اشغالگر و دولت دست نشانده آن، دلیرانه رزمید. در کنار او از میان یاران و جنگ جویانش چهره های آزادیخواهی سربلند کردند که حماسه های غرور آفرین شان تا هنوز در خاطره های مردم کندز و اطراف آن باقی است. نام ظفر به عنوان جنگجوی دلیر و نترس ساما تا هنوز ورد زبانهاست.

در آن روزگار که شرق و غرب وابستگان شان را تا دندان مسلح ساخته بود و پولهای زیادی به جیب های آنها سرازیر کرده بود، چپ انقلابی افغانستان در شرایط دشوار و خطرناکی قرار داشت. چپ انقلابی از هر دو جانب زیر فشار وحشت ناکی قرار داشت. هر دو غول اجازه نمی داد که چپ با درفش مستقل خود برای "آزادی" برزمد. جنگ برای آزادی واقعآ سربازی و "قمار عاشقانه" بود. با درک عمیق این شرایط دشوار، گروهی از جنگجویان ساما ، که در سالهای ۱۳۶۰ در مناطق کوهستانی اندراب پایگاه داشتند، به انجنیر سرور و یارانش که در کندز بودند، پیش نهاد کردند که برای تاب آوردن در برابر این شرایط باید جبهات کندز و اندراب هر دو یکجا شوند و در کوهستان های اندراب نیروی واحدی را تشکیل دهند. انجنیر سرور پیشنهاد رفقای اندراب را پذیرفت و در ماه حوت ۱۳۶۰ با ۳۲ تن از رزمندگان خود به طرف اندراب راه افتنید. در نزدیکی های ولسوالی نهرین بود که با نیروهای جمعیت اسلامی، به قوماندانی عبدالحی حقجو، مواجه شدند. گروه های جهادی، از جمعیت اسلامی گرفته تا حزب اسلامی و شورای نظار، که غیر از خود دیگران را بر نمی تابیدند، مانع عبور جنگ جویان ساما از آن منطقه شدند و در اثر آن جنگ سختی در میان آنها صورت گیرفت. در نتیجه مقاومت دلیرانه جنگ جویان ساما جهادیهای جمعیتی عبدالحی حقجو پی می برند که با جنگ نمی توانند آنها را شکست دهند. بنابرآن، از حیله های شیطانی خود کار گرفتند، حیله هایی که بار ها در تاریخ سابقه داشته.(*) حقجو ریش سفیدان محل را قرآن به دست به جانب جنگ جویان سرور فرستادند و پیشنهاد مصالحه کردند. انجنیر سرور پیشنهاد مصالحه آن ها را پذیرفت و با میانجیگری ریش سفیدان با جهادی های حقجو یکجا وارد مسجد محل شدند. عبدالحی حقجو که نقشه توطئه را پیش از پیش آماده ساخته بود، پس از گذشت دقایقی در همان مسجد، در سدد پیاده ساختن آن می شود و در خطاب به انجنیر سرور می گوید: "انجنیر ، می دانی که اینجا مسجد است. تو باید آداب نشستن در مسجد را بدانی." تا که انجنیر سرور پاسح او را می دهد، از چهار سو بر یاران انجنیر سرور آتش می کنند و همه را در "خانه خدا" گلوله باران و بی رحمانه به قتل می رسانند. (*)

(*) تاریخ گواه است که این گونه حیله های اغفال کننده در تاریخ زیاد رخ داده است. میدانیم، و این خیلی مشهور است که نادرخان در قرآن مهر می کند و پس از آن با شکستن قول خود، حبیب الله خان را به قتل می رساند. اما به هدف قدرت، قرآن خوردن و آن را زیر پا کردن، نه از نادرخان آغاز یافته و نه با او پایان یافته است. از نهرین تا کعبه و از جبل سراج تا چهار آسیاب، همه قرآن خوران و عهد شکنان حیله گر بوده اند. با این تفاوت که پس از تشدید مرز بندیهای قومی برای چپ و راست تنها قرآن خوری و عهد شکنی سران قوم غیر قابل درک و تاریخی دانسته می شود نه سران عهد شکن قوم خودی.

جریان دموکراتیک نوین چگونه به کندز راه یافت (قسمت سوم و پایانی)

گفتگویی با حمید شوکت: نگاهی از درون به جنبش چپ ایران

نظری به نگاهی از درون به جنبش چپ ایران *

های ,سرور ,انجنیر ,کندز ,پس ,عزیز ,انجنیر سرور ,پس از ,و در ,در آن ,و از

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها